مدیر اداره دوستم مردی بسیار تیز بین، سخت کوش و سخت گیره. البته مرد خیلی خوبیه اما خیلی انقلابی و ولایتی و این حرفها نیست. حداقل همکارانش چنین چیزی نمی بینند. 

امروز می گفت: در اداره مدیر داشت با همکاران حرف میزد صمیمانه که شنیدم میگه: 

روز جمعه تا خبر شهادت سردار رو شنیدم بعد از مدتی متوجه شدم صورتم خیس از اشکه!

اصلا خودم هم نفهمیده بودم بی اختیار اشکم سرازیر شده بود. همون موقع از خودم پرسیدم:

          این مرد چه کرده که تو هم که هیچ ارتباطی با او نداشته ای اشکت برایش سرازیر می شود؟!